متن های عاشقانه.متن های عارفانه.متن های علمی. متن های طنز
کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت
قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .
همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد .
پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت
و با سرعت از خانه خارج شد .
وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم .
آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ...
- به به . مبارک باشه . چه جوری باشه
چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...
پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .
- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه ..
::. SOocoOT .::
نوشته شده در یکشنبه 90/7/24ساعت
10:46 عصر توسط s0oco0t نظرات ( ) |
Design By : Pichak |