سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متن های عاشقانه.متن های عارفانه.متن های علمی. متن های طنز

دستم به دامانت مرو آتش نزن بر جان من
جانم به قربانت بیا امشب بمان مهمان من

سر در گریبانم مرو مشتاق و حیرانم مرو

یارا پریشانم مرو برهم مزن سامان من

یک روز میایی که من دل کنده ام از جان و تن

می جوییم از پیرهن کو یوسف کنعان من ؟

ای نازنین بی وفا دیر آمدی حالا چرا ؟

دیگر نمی یابی مرو جانا رها کن جان من

دیروز و امروزم ببین حال شب و روزم ببین

چون شعله میسوزم ببین

کو ابر من باران من ؟

 


نوشته شده در جمعه 90/7/15ساعت 12:18 عصر توسط MAN. نظرات ( ) |

مستی هم درد منو دیگه دوا نمیکنه
مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه
شب که از راه میرسه غربتم باهاش میاد
توی کوچه های شهر باز صدای پاش میاد
من غمای کهنه مو ور میدارم که توی میخونها جا بذارم
میبینم یکی میاد از میخونه زیر لب مستونه آواز میخونه
مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه منو نمیکنه
گرمییه مستی ناب توی رگهای تنم
میبینم دلم میخواد با یکی حرف بزنم
کی میاد به حرفهای من گوش بده
اخه من غریبه هستم باهمه
یکی آشنا میاد به چشم من ولی از بخت بدم اونم غمه
مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه
خسته از هر چی که بود خسته از هر چی که هست
راه میفتم که برم مثل هر شب مست مست
باز دلم مثل همیشه خالیه باز دلم گریه تنهایی میخواد
بر میگردم تا ببینم کسی نیست میبینم غم داره دنبالم میاد
مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه


نوشته شده در جمعه 90/7/15ساعت 12:16 عصر توسط MAN. نظرات ( ) |


من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/14ساعت 10:48 صبح توسط ترگل نظرات ( ) |

رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن

چشمهایم بی تو بارانی است حرفش را مزن

دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا

دل شکستن کار آسانی است حرفش را مزن

خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی

این شکستن نا مسلمانی است حرفش را مزن

حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام

رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/14ساعت 10:44 صبح توسط ترگل نظرات ( ) |

یشب برای اخرین دیدار

چشمانم را روبه تو باز کردم

و به چشمان تو خیره شدم

و از ته دل برایت حرف زدم

و تو با ارامش کامل به تمام

حرفهایم گوش دادی

کاش میشد دستانت را

در دستانم میگرفتم

کاش میشد تو را از ان باغچه میچیدم

و تو را در باغچهء دلم میکاشتم

تا همهء اون باغ تاریک با نور تو روشن میشد

کاش میشد که مال من باشی

و تمام تاریکی های دلم را روشن میکردی

...کاش.

میدانم میدانم

زمان رفتن است

منتظرت میمانم

ای ستارهء تنهایی من


--------------------
به نام آنکه بر وجود انسان دمید

و به نام آنکه دل را آفرید

تا پدیده ای چون عشق را معلول آن کند

پس به نام پروردگار عشق و

به نام پروردگار هستی

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/14ساعت 10:42 صبح توسط ترگل نظرات ( ) |

می خواهی بدانی تو را دوست دارم؟

حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم...

مگر می شود با کلمات ، احساس قلب را بیان کرد؟

مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگانت به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد ؟

می گویی تو را دوست دارم ؟

مگر واقعا" پاسخ این سوال را نمی دانی ؟

مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی گوید ؟

مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟

راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید ، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد ، راز پنهان مرا به تو نمی گوید ؟


آری تو را دوست دارم.

اما زبانم یارای بیان نیست.نمی دانم چرا ! شاید تا تو را حس می کنم به جای سخن گفتن ترجیح می دهم فقط تو را بنگرم.....

عزیز من ! می بینی که سراپای من از مهر و محبت به تو حکایت می کند ؟


همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند ، بجز زبانم که خاموش است....

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/14ساعت 10:38 صبح توسط ترگل نظرات ( ) |

پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد. بالاخره دکتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی ...
پزشک جراح در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :"متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم، تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه."
"این عمل، کاملا در مرحله أزمایش، ریسکی و خطرناکه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره، بیمه کل هزینه عمل را پرداخت میکنه ولی هزینه مغز رو خودتون باید پرداخت کنین."
اعضاء خانواده در سکوت مطلق به گفته های دکتر گوش می کردند، بعد از مدتی بالاخره یکیشون پرسید :"خب، قیمت یه مغز چنده؟"
دکتر بلافاصله جواب داد :"5000$ برای مغز یک زن و 200$ برای مغز یک مرد."
موقعیت ناجوری بود، خانمهای داخل اتاق سعی می کردند نخندند و نگاهشون با آقایان داخل اتاق تلاقی نکنه، بعضی ها هم با خودشون پوزخند می زدند !
بالاخره یکی طاقت نیاورد و سوالی که پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید که : "چرا مغز خانمها گرونتره؟"
دکتر با معصومیت بچه گانه ای برای حضار داخل اتاق توضیح داد که : "این قیمت استاندارد مغزه!"
ولی مغز آقایان چون استفاده میشه، خب دست دومه و طبیعتا ارزونتر!"


نوشته شده در چهارشنبه 90/7/13ساعت 6:51 عصر توسط MAN. نظرات ( ) |

دلت رو به کسی بسپار که لیاقت داشته باشه

نگاهت رو به کسی بدوز که قلبش برای تو بتپه

چشمات رو با نگاه کسی آشنا کن که زندگی رو درک کنه

سرت رو رو شونه های کسی بگذار که از صدای تپشای قلبت تو رو بشناسه

ارامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه

لبخندت رو نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه

رویاهات رو با چهره کسی تصویر کن که زیبایی رو احساس کنه

چشم به راه کسی باش که تو رو انتظار کشیده باشه

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/7/13ساعت 11:33 صبح توسط ترگل نظرات ( ) |

· من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..
· وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است
· دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند
· اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
· اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است
· وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
· hگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری
دکتر علی شریعتی
«دوست داشتن از عشق برتر است... عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست؟ اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور، سبز می شود و رشد می کند و از این رو است که همواره پس از آشنایی پدید می آید... عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن. عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد. عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن. عشق غذا خوردن یک گرسنه است و دوست داشتن "همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن"..


نوشته شده در سه شنبه 90/7/12ساعت 5:38 عصر توسط ترگل نظرات ( ) |

من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند.

-----------------------------------------------------------

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد،با
دروغ می بازد و با عشق می میرد ..
-----------------------------------------------------------

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد... و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند... و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...! و این, رنج است

-----------------------------------------------------------

زن عشق می کارد و کینه درو می کند... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر... می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی...... برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی... در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو... او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی...او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی...او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد... او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی... او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ........

-----------------------------------------------------------

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست او جانشین همه نداشتنهاست

-----------------------------------------------------------

عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگی کنی .

 


نوشته شده در سه شنبه 90/7/12ساعت 5:26 عصر توسط ترگل نظرات ( ) |

   1   2      >

 Design By : Pichak